رمان مرگ در خزان

20,000 تومان

رمان مرگ در خزان داستان عاشقانه، اجتماعی و درامیه که از دو بخش حال و گذشته تشکیل

می‌ شه که در ابتدا سر گذشت دختری به نام صنم رو می خونیم

افزودن به علاقه مندی ها
اشتراک گذاری

    معرفی اجمالی رمان

    رمان مرگ در خزان
    ✍️نویسنده :#پریسا_ن
    ✨ژانر : #عاشقانه

    📄

    خلاصه  کوتاه رمان مرگ در خزان

    داستان مرگ در خزان داستان عاشقانه، اجتماعی و درامیه که از دو بخش حال

    و گذشته تشکیل می‌ شه

    که در ابتدا سر گذشت دختری به نام صنم رو می خونیم که با علاقه مند شدن

    به مرد متاهلی پشت

    پا به خانوادش میزنه و با انتخاب اون مسیر جدیدی رو تو زندگیش در پیش می‌ گیره

    و در بخش دوم عاشقانه

    نابی رو شاهدیم که گذشته‌ی والدین روی عشق و زندگی بچهاشون سایه می ندازه.
    یک وقت‌هایی می‌روم گوشه‌ی اتاق می نشینم و در خود جمع می شوم و زانو به بغل می‌گیرم

    و در دل آرزو می کنم

    که ای کاش دنیا به انداره‌ی همین گوشه‌ اتاق کوچک بود، شاید هم همین اندازه دنج.
    آهی می‌کشم و سرم را روی زانو‌هایم می‌گذارم، دلم گرفته، شاید هم دلم تنگ است در هر صورت

    خودم هم دردم را نمی‌دانم.قطره اشکی با سماجت روی گونه‌ام می‌غلطد و مرا غرق در گذشته می‌کند،

    گذشته‌ای پر از حماقت‌های کودکانه، حماقت‌هایی که یاد آوریشان آزارم می‌دهد و چه بسا آینده‌ای

    که تحت تاثیر قرار داده

     

     

     قسمتی از مقدمه مرگ در خزان

    پیشنهاد”

    رمان همسایه من 《

    مقدمه
    یک وقتهایی میروم گوشهی اتاق می نشینم و در خود
    جمع می شوم و زانو به بغل میگیرم و در دل آرزو می
    کنم که ای کاش دنیا به اندارهی همین گوشهاتاق
    کوچک بود، شاید هم همین اندازه دنج.

    آهی میکشم و سرم را روی زانوهایم میگذارم، دلم
    گرفته، شاید هم دلم تنگ است در هر صورت خودم هم
    دردم را نمیدانم.

    قطره اشکی با سماجت روی گونهام میغلطد و مرا
    غرق در گذشته میکند، گذشتهای پر از #حماقتهای
    کودکانه، #حماقتهایی که یاد آوریشان #آزارم میدهد
    و چه بسا #آیندهای که تحت تاثیر قرار داده.

    از فکربه آینده پوزخندی تلخ روی لبهایم نقش
    میبندد، کاش همین گوشهی دنج اتاق ته دنیای من
    شاهین با نگاهی به سر تا پای دختر سر تکانداد،
    آرشام خوش سلیقه بود و دختر مقابلش بسیار زیبا و
    ریز نقش بود اما حتی قبل از دیدن دختر تصورش را
    هم نمیکرد آرشام قصد داشته باشد همچین دختر
    محجوبی را به او معرفی کند با رضایت سرش را تکان
    داد و رو به آرشام گفت: ببخشید کار واجبی پیش اومد
    مجبور شدم برم واالقصد نداشتم دیر کنم.

    آرشام شانه باال انداخت.

    مهم نیست؛ خیلی منتظر نموندیم تو این مدتم یه گشتی
    تو خونه زدیم و همین که خزان با امید آشنا شد تو این
    فرصت.

    شاهین که انگار آب جوش روی سرش ریخته بودند با
    لحنی که تغییر کرده بود پرسید: امید مگه نرفته؟!

    صدای امید سرهر سه را به سمت خود چرخاند.

    نه فردا میرم. حیفم اومد مهمونی امشب رو از دست
    بدم، حدس زدم دیدار با زن داداش آیندم بی من لطفی
    نداشته باشه.

    شاهین پوزخندی آشکارا به حرف امید زد و چیزی زیر
    لب زمزمه کرد که هیچکدام نشنیدند و بعد رو به آرشام
    گفت:

    شام آمادست، حسابی دیر شده بهتره صحبتهامون
    بمونه برای سر میز شام.

    آرشام که جوابی نداد شاهین رو به خزان گفت: از نظر
    تو که اشکالی نداره؟!

    خزان جواب داد:

    نه اصالً.

    شاهین به میز بزرگ که تدارکات شام روی آن مهیا شده
    بود اشاره کرد و خودش قبل از آن سه به سمت میز پا
    تندکرد و در سر میز جای گرفت و آن ها هم به ترتیب
    به دنبال او حرکت کردند.

    امید سمتی از میز نشست و آرشام و خزان هم سمت
    دیگری و در سکوت خیره شدند به شاهین که بی توجه
    به آنها در حال صحبت با خدمتکار خانه بود و به
    محض تمام شدن صحبتش رو به آنها گفت: چرا شروع
    نمیکنید؟!

    وقتی عکس و العملی از آنها ندید رو به آرشام گفت:

    گفتی اسم دوست دخترت چیه؟!

    قبل از این که آرشام جواب دهد خزان پیش دستی کرد و
    جواب داد: خزان. اسم من خزانه آقا.

    ابرو شاهین باال پرید و با تعجب رو به دختر که انگار
    بلعکس جثه ریزش و صورت آرامش زبان بلندی داشت
    با تمسخرهای مشهود گفت:

    خزان، اسم عجیبه تا به حال نشنیده بودم اسم کسی
    خزان باشه، حتما پدر ومادرت روحیه جالبی دارن.

    خزان که جوابی نداد شاهین به غذاهای روی میز اشاره
    کرد.

    بگذریم بهتره تا سرد نشده شروع کنیم، اما حتی اجازه
    نداد چند دقیقهای از اینحرف بگذر و دوباره رو به
    خزانپرسید: گفتین کجا آشنا شدین؟!

    خزان قاشق را پایین آورد و جواب داد: هنوز حرفی
    نزدیم.

    آرشام خودش را وحشت زده میان صحبت آنها انداخت
    تا اجازه ندهد بیشتر از این مکالمه آنها طوالنی شود.

    چند ماه پیش تو بیمارستان آشنا شدیم سر همون
    جریان تصادف راه شمال.

    شاهین ابرو باال انداخت.

    پس در حال ناخوشیتونم انقدر سر خوش بودین که
    فکر اینطور چیزها هم باشین!

     قسمتی از داخل رمان

    آرشام از لحن و حرفهای شاهین متوجه شده بود که
    آژیر خطر به صدا در آمده و اگر عقب نشینی نکند به
    طور قطع این اولین دیدار خزان با خانوادهاش به آخرین
    دیدار مبدل میشود.

    من چیزیم نبود که امید اصرار کرد یه چکاپ انجام
    بدم خزانم که…

    شاهین با پوزخند به سمت خزان نگاه کرد اما همچنان
    مخاطب صحبتش آرشام بود.

    اونم البد هیچیش نبوده.

    آرشام لب گزید و در دلش آرزو کرد که خزان متوجه
    کنایهی حرفهایپدرش نشود.

    معلومه که نبود، خزان تو اون بیمارستان کار میکنه
    دکتره.

    شاهین مجددا ً ابروهایش را باال آورد و این بار به
    آرامی هم سر تکان داد و رو به خزان پرسید: درست
    میگه تو دکتری؟!

    خزان با متانت جواب داد:

    بله.

    شاهین پوزخند زد.

    تو اون بیمارستانطبابت میکنی یا تور میبافی برای
    مردهای احمقی که حاال هر دلیلی بخت باهاشون یار
    نبوده و راهشون به بیمارستان افتاده.

    خزان با تعجب نگاهش را بین او و آرشام و امید به
    چرخش در آورد. آرشام سرخ شده بود و سر زیر
    انداخته بود اما امید دست به سینه به اون چشم دوخته
    بود.

    اما خزان همچنان منتظر بود کسی او را متوجه منظور
    شاهین بکند اما گویی هیچکدوم قصد حرفی زدند را
    نداشتند.

    با سردرگمی رو به شاهین شانه باال انداخت.

    متوجه نمیشم، تور ببافم چه توری؟!

    شاهین اخمی کرد و رو به آرشام پرسید:

    لحجه داره مثل این که، اصالتش مالکجاست؟!

    قبل آرشام امید جواب داد: تازه از اون ور آب اومده،
    بزرگ شدهی آمریکاست.

    برای بار چندم ابروهای شاهین باال پرید این دختر
    نکات مثبتی داشت اما هنوز برای قبولی در امتحان او
    باید امتیازات بیشتری میگرفت.

    پس نرسیده به لقمه درشت گرفته.
    باز هم این امید بودجواب داد: تا لقمهی درشت رو کی
    ببینیم تا اونجایی که من یادمه این آرشام بود که به
    جای اومدن شرکت صبح تا شب جلوی در بیمارستان
    تور میبافت.

    با دست به آرشام اشاره کرد و ادامه داد:

    چرا به بابات نمی گی کی، کی رو صید کرده.

    آرشام با نگاه معنادار و پر خواهش بهشاهین نگاه کرد
    تا شاید تمامش کند اما شاهین بیتوجه به نگاه او رو
    امید تند شد.

    مگه من با تو حرف میزنم که تو جواب میدی؟!

    امید پوزخند زد به همان ناحیه لحن شاهین جواب داد

    رمان مرگ خزان را چگونه تهیه کنیم

    این رمان زیبا رو می تونید با پرداخت 20 تومن تهیه کنید لینک دانلود بعد از پرداخت به شما نمایش داده خواهد شد

    دیدگاهها

    هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

    اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “رمان مرگ در خزان”

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *