عصیانگر

15,000 تومان

رمان عصیانگر مــن چاوش خان بزرگمهر مردی که به قدرت و  بی رحمی معروفه، اعتراف میکنم توی همون نگاه اول با دیدن دستیار بزرگترین رقیبم قلبم لرزید!

افزودن به علاقه مندی ها
اشتراک گذاری

    معرفی اجمالی محصول

    رمان عصیانگر

    🍀ژانر: #عاشقانه #هیجانی
    🍀نویسنده: #سحر_نصیری

    💚

    خلاصه رمان عصیانگر

    مــن چاوش خان بزرگمهر مردی که به قدرت و  بی رحمی معروفه، اعتراف میکنم توی همون نگاه اول با دیدن دستیار بزرگترین رقیبم قلبم لرزید!
    برای انکار اون حس دست به هرکاری زدم حتی آزارِ اون دختر، اما قدرت عشق بیشتر بود و تنها زمانی متوجه مبتلا شدنم بهش شدم که خیلی دیر شده بود!

    در قسمتی از رمان عصیانگر میخوانیم

     

    با خنده گفت بگی نگی ،مشتاقی خب چیکار کنیم نمیشه که سر به لجبازی تو  مراسم خواستگاری با لباس تو خونه ای بگردی 

    تا آخر تو عکسها میمونه خواهر شوهر و مادر شوهرت مسخره میکنن . 

    چشم غره ای به گوشی رفتم . 

    چرا انقدر بیشعوری تو با مامان چیکار کنم؟ 

    فرداشب با چاوش چیکار کنم؟ 

    وای من چه قدر بدبختم . 

    سریع گفت تورو با بدبختیهات تنها میذارم گلم من برم غذا سوخت فعلا . 

    قبل از این که حرفی بزنم گوشی قطع شد . 

    نگاهی به آرش که با کنجکاوی نگاهم میکرد انداختم و کمی بهش نزدیک شدم .  ببینم جوجه چرا امروز که عمو چاوش اومده بود این جا به من چیزی نگفتی؟  با تعجب نگاهم کرد . 

    _عمو کی اومد؟ 

    امروز دیگه مگه خونه نبودی؟ 

    صدای مامان باعث شد یخ بزنم . 

    چرا خونه بود ولی خواب بود بچه م . 

    سریع به سمتش برگشتم چشمهاش از شدت گریه قرمز و ورم کرده بود . 

    ا مامان از کی اینجایید؟ 

    اشاره ای بهم زد . 

    بلند شو بیا بیرون کارت دارم . 

     

     

    همچین با ترس نگاهش کردم انگار قتل انجام دادم کلا دعوای مامانها خیلی  ترسناكه حالا میخواد تو هرسنی باشی . 

    آرش تنهاس من پیشش بمو 

    پرید تو حرفم . 

    آرش میشینه نقاشیهایی که واسش کشیدی رو رنگ آمیزی میکنه بیا دخترم . 

    آخ بشکنه دستم . 

    سر آرش رو بوسیدم و آروم به سمت در رفتم . 

    حالا خوبه هیچ غلطی هم نکردم این جوری ترسیدم الان فکر میکنه چیکارا کردم  که به این روز افتادم . 

    آروم روی زمین نشستم و زیر چشمی نگاهش کردم . 

    اخم ظریفی روی پیشونیش بود . 

    خیلی منتظر موندم که بیای و باهام حرف بزنی ولی نیومدی به جاش اون مرد  اومد! 

    خب تعریف کن برام . 

    لبم رو گاز گرفتم . 

    اومم تا چه حدش رو براتون گفته؟ 

    چشم هاش رو ریز کرد. 

    منظورت چیه تا چه حدی؟ 

    جای خاله ت خالی الان زل بزنه تو چشم هام بگه مادر چه خبر دارد دختر چه  هنر دارد 

    زبونم رو محکم گاز گرفتم . 

     

     

    ببخشید نمیخواستم ناراحتتون کنم . 

    نفس عمیقی کشید . 

    صبح به رامین گفتی واسه على خيرات كنه؟ 

    آروم گفتم آره گفتم پول رو هم ریختم به حسابش . 

    سری تکون داد . 

    بعدش کجا رفتی؟ 

    دستی به پایین لباسم کشیدم . 

    اومدم دنبال شما رفتیم سر خاک بعد دوباره خودم تنها رفتم . 

    سری تکون داد . 

    پس بعد از رسوندن ما دیدیش؟ 

    مستقیم به چشم هاش نگاه نکردم عذاب وجدان داشتم چرا روز سالگرد علی باید  راجع به این چیزها حرف میزدیم. 

    آره اومده بود سر خاک . 

    مستقیم به چشم هام نگاه کرد . 

    گفت دوست داره هر کاری واسه خوشبخت شدنت میکنه 

    گفت قدم من و آرش روی چشمشه آرش رو مثل بچه ی خودش بزرگ میکنه  گفت هر کاری واست میکرد ولی بهش رو دست زدی و اونم لج کرد ولی الان که  میخوادت تو نمیخوای 

    من میدونم تو دوسش داری آفتاب ولی میگه لج کردی این بازی چیه شما راه  انداختید فکر کردید قراره چند سال عمر کنید که نصف زندگیتون رو لجبازی  گذشته؟ 

    پیشنهاد”

    رمان آس دل

     

    من به تو گفتم به هر قیمتی پول در بیار که به پسر مردم نارو زدی و کاری  کردی دیگه نتونه بهت اعتماد کنه؟ 

    به خاطر پول و مقام این کار رو کردی آفتاب؟ 

    این بود نتیجه تربیت من و زحمت های علی؟ 

    من الان باید این چیزا رو بفهمم؟ 

    اون هم از دهن اون بنده خدا؟ 

    آروم زدم زیر گریه . 

    چرا پای علی رو میکشی وسط مامان به خدا هر کاری کردم واسه قدیم بوده  احمق بودم پاشم خوردم حسابی هم از همه حرف شنیدم هر کاری کردم واسه  زندگی خودمون بوده میدونم همه چیز تقصیر منه ولی منم خیلی اذیت شدم خیلی  زجر کشیدم مامان . 

    مامان با ناراحتی نگاهم کرد و منو به سمت خودش کشید . 

    دردت به جون مادر چرا اینارو زودتر نگفتی چرا حرف نزدی با من چرا انقدر  سعی داری تنهایی بار این زندگی رو به دوش بکشی؟ 

    با بغضی شکسته سرم رو گذاشتم روی پاش . 

    شما مریضید اگه چیزیتون بشه من چه خاکی تو سرم بریزم؟ 

    دست روی سرم کشید . 

    خیلی آقاست ،آفتاب میدونی یه سری از آدما انگار عاشقی تو خونشونه . 

    به دنیا اومدن که رسالت عشق رو به سرانجام برسونن 

    حامی باشن، ستون باشن، مثل چاوش ! 

    دیدگاهها

    هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

    اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “عصیانگر”

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *